بزرگترین سرشناسی ناشناس ماندن است.کسی که حقیقت وجودیش مظهریت این دوگانگی است. یعنی باب عین پوشیده بودن به قلمرو دانش ناشناخته پیوسته است. سراینده ی این مجموعه را می شناسم و از پهلو با ساخت و پرداخت و سرانجام به نواخت سروده هایش آشنایی دارم. باده دانم که شاعری را همچون صلیبی از تقاطع لفظ و مفهوم از هنگام چشم گشودن به این جهان تاکنون به سمت دوش کشیده است. آغازین شعرهایش را که صفت به دوران کودکی و نوجوانی اوست با نام و با مقدمه ی حکیمانه ی استاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی مورخ، محقّق، دانشمند و « تبسم آرزو » بالاخره شاعر این e و مقدمه دکتر مجدالدین کیوانی که باب آن زمان شاعر، افتخار شاگردیش را در آموزشگاه داشته است، باب ماه مقدس فروردین به سال 1342 در اهواز وقتی که دانش آموزی نوجوان بوده چاپ کرده است که حرف « حرف این سکوت سرخ » پراکنده است. در فروردین واحد زمان ( 1346 مجموعه ی دیگری با نام دریغ در محاق بازداشت ناپدید محذوف است و هم اکنون خود نیز نشانی از آن به دست ندارد. پس از آن او شعری که از بهر کودکان و نوجوانان این مرز و بومش سروده است و از سوی اداره « شیرین تر از پرواز » با نام انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به زیور نشرش آراسته اند، خوانده مادر و جز اینها بسیار « روزگار اتصال » و « هفته نامه ی فردوسی » پراکنده اند، از او شعرهایی در جراید پیش و پس از انقلاب چون دیده ام. لیک باده دانم که شعر برای او مقدس است و تنها ابزاری است که این شاعر برای نمایش جوهره ی ما بعد الطبیعی رقیق خویش باب اختیار دارد. او را شاعری دیده مادر شیفته کار خویش. شام شده است که آبادی شعر باب قلمروهای شکلی و محتوائی دیگرسان سروده است!