گوگل مارکت

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

گوگل مارکت

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

راز قانون جاذبه در زندگی انسان


» :: راز قانون جاذبه باب زندگی انسان
انسانها همان چیزی می شوند که به آن اندیشه باده کنند. همانطور که زندگی امروز ضمیر اول شخص جمع بازده افکار دیروز ماست،زندگی آینده ما هم حاصل افکار امروز ماست. هر کس مرکز جهان خویش است و تنها خویش سرنوشت خود را رقم می زند و چه بخواهیم و نخواهیم این خود ضمیر اول شخص جمع هستیم که با تولید افکار روزانه در ذهن خود نوع زندگی خود را انتخاب می کنیم...
این آلبوم رازی را برملا می کند که بسیاری از انسانها از آن در زندگی خود غافلند و ناخواسته این راز را بر علیه خود به کار می گیرند....

راز قانون جاذبه در زندگی انسان-بخش دوم


» :: راز رسم جاذبه باب زندگی انسان-بخش دوم
انسانها در زندگی خود همان چیزی می شوند که به آن می اندیشند.همه ما انسانها روزانه بیش از 60000 رشته فکری باب ذهن خود تولید می کنیم که همه این بند های فکری دارای طول موج و انرژی هستند و مستقیما بر زندگی هر فرد اثر می گذارند...

جاذبه قهر و آشتی به زندگی


» :: جذب قهر و آشتی به زندگی

جذب قهر و آشتی به سمت زندگی – اریک فروم

به صحت ضمیر اول شخص جمع هنوز زندگی را دوست می‌داریم؟ این پرسش را بعضی‌ها – ار یکسره بدون معنی ندانند- دست کم گمراه کننده می‌دانند. مگر تمام زندگی را آشنا ندارند؟ و مگر عشق به زندگی انگیزه‌ی همه‌ی اعمال ضمیر اول شخص جمع نیست؟ اگر تعیش را دوست نمی‌داشتیم و از بهر نگهداری و بهبود آن این همه تلاش نمی‌کردیم، می‌توانستیم زنده بمانیم؟ درک بین آنان که چنین می‌اندیشند و من که چنین پرسشی را مطرح میکنم، با اندکی تلاش، شاید چندان دشوار نباشد.

 جاذبه قهر و آشتی به زندگی - اریک فروم

تفاهم حرف دیگران ممکن است دشوارتر باشد. منظورم این جا آنهائی هستند که به پرسش من با گونه ایا خشم واکنش نشان میدهند. خشمگینانه میپرسند چگونه جرات میکنم به سمت این که زندگی را دوست داریم تردید کنم؟ آیا تمامی تمدن ما، شیوه ی زندگی مان، احساس های صفت مان و باورهای سیاسی مان، از همین عشق به زندگی ریشه نمیگیرد؟ آیا کسی که قید این‌سان چیزی را زیر آیت سوال میبرد بنیاد فرهنگ ما را متزلزل نمیکند؟ آمدن به تفاهم، با کسی که به برآشفتگی میآید بسیار دشوارتر است، چرا که ماهیت خشم همواره مخلوطی از عصبی شدن و حق به جانب بودن است، که هرگونه تفاهمی را دشوار میکند. به انسانی که میرنجد، آسانتر میتوان با کلماتی خردمندانه و دوستانه نزدیک شد، تا به کسی که به برآشفتگی میآید. زیرا این یکی رنجشش را حرف باوری که به سمت حقانیتش دارد میپوشاند. آنهائی که به پرسش ابتدایی خود با خشم واکنش نشان میدهند، اگر بدانند با طرح این پرسش نمیخواهم به کسی حمله کنم، بلکه میخواهم خطری را گوشزد کنم که تنها با طرح چنین پرسشی قابل اجتناب است، شاید بهتر با آن پرسش کنار بیایند.

تردیدی تلف که بدون اندکی عشق به زندگی نه هیچ بشری میتواند وجود داشته باشد و نه هیچ فرهنگی. میبینیم انسانهائی که حداقل علاقه به تعیش را از دست میدهند مجنون میشوند، خودکشی میکنند و یا بدون امیدی به بازگشت، به دام الکل و اعتیاد میافتند. جامعه هائی را هم میشناسیم که قید از هرگونه تعشق به زندگی تهی و از ویرانگری سرشار میشوند که از هم میپاشند و فرومیریزند یا در لبه ی پرتگاه قرار دارند. نمونه اش آزتکها، که قدرتشان در برابر امت کوچکی از اسپانیائیها چون خاک فروریخت. یا آلمان نازی را بخاطر آوریم که اگر به میل هیتلر پیش میرفت در روانی یک خودکشی همگانی بسمل میشد. ضمیر اول شخص جمع در دنیای غرب هنوز باب حال متلاشی شدن نیستیم، اما به گواهی نشانه های موجود، امکان این حادثه وجود دارد .