بوس جبرئیل ها نوشته مسلم شوبکلائی...
به جانب ابزار که می دویدم می شد برق خوشی رو توی صورت خاله دید. من و خاله ی پیوسته خوشم. وای! چاه عالمی داشتیم. آشنا داشتنی ترین خاله ی دنیا. خاله م بیست و یک سالش بود و حالاحالاها قصد پیوند نداشت. دست هاش رو که به سمتم تکون باده داد با اون تبسم گیراش انگار دلش می خواست همه ی غصه ها و خستگی ها رو از دلم ببره. باب ابزار که باز شد با ذوق سلام کردم. اونوقت ها نمی فهمیدم بوسه ی آبکی یعنی چی. فکر می کردم بوسه ایه که ماء چربی ازش اسم بشه. لیک این خطای کودکانه ی من نبود. بعضی بزرگترها چهره دیدم که وقتی از بچه بوس میخوان منظورشون همینه. ولی اکنون که فکر میکنم می بینم بوس ی خانم معلم آبدار بود. هنوز بوسه خانوم معلم رو حس می کنم. ساده بگم بوسه ای که همه وجود باشه، حرف جون و فواد باشه بوسه آبداره، بوسه ای که روح داشته باشه، گرما داشته باشه. نه، هرچی بگم تشریح حقیقی بوسه ی آبدار نیست، جز اینکه بگم بوسه ایا یاد خدا توش باشه، بوسه ی خدا بوسه ی آبداره.متنی ادبی از محمد پرهیزگار ملک بالا...
دست در آب فرو بردم. شاید از سرگذراندن بیهوده ی وقت. احتمالا بازهم به قصد لختی درنگ در حرکت آب. یا تا به آهنگ لحظه ای هوشیار کردن آب گذراندن، نگه داشتن برای اجرا عملی مفید تر...!