گوگل مارکت

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

گوگل مارکت

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

رهایی از دانستگی


» :: آزادی از دانستگی
نوشته: کریشنا مورتی 
ترجمه: مرسده لسانی 



کتاب آزادی از دانستگی کتابی است حرف مضمون فلسفی که انسان وتمام دانسته ها و متعلقات و ایدئولوژی ها و باورهایش را به چالش می کشد و در نهایت اگر خواننده بتواند ارتباط موثری با آن برقرار سازد وارد مرحله ایی جدید از زندگی خود می شود که از این طریق می تواند زندگی واقعی را با تمام وجودش لمس کند و هدف از آفرینش بشرکه همان رسیدن و یکی شدن با ذات اقدس خداوند است را دریابد.  

(( این تذکره معجزه قرن است))  

از آنجاییکه مطالب این کتاب انبوه فلسفی بوده ودرک مفاهیم و معانی آن امکان‌پذیر است برای بعضی از خوانندگان ثقیل باشد بر آن شدم که مطالب آن را به زبان ساده تر در اختیار علاقمندان به یافتن مسیر حقیقی زندگی قرار دهم.  
متن انتها خلاصه و نقدی بر این کتاب ارزشمند است که  تعیش مرا دگرگون کرد.  



مطمئنا حرف به حال بارها از خود پرسیده اید : هدف از ابداع دنیا چیست؟ آیا حیات پس از مرگ حرف اصل آنچه در ادیان الهی گفته شده حقیقت دارد یا نه؟ آیا تمام این هستی توسط اسم‌صفت عالم و پرقدرت بوجود آمده است یا حاصل یک تصادف بیشتر نبوده؟ مهمتر از همه اینکه اگر خدایی قادر و پرقدرت وجود دارد چگونه است ؟ آیا راهی برای شناخت او وجود دارد؟ 

کسانیکه همواره این سوالات را در ذهن خود می پرورانند بدون تردید تا به حال به دنبال جواب سوالات خود از طریق معارف دینی و فلسفه  و حکمت بوده اند. اما آیا به نظر شما از جاده خواندن سود ،می توان به جواب تمامی سوالات خود رسید؟ آیا برای آگاهی خدا مطالعه و تحقیق در ادیان مختلف ویا کمک ستاندن از راهنما کافی است؟ آیا بهترین جاده شناخت خدا از طریق شناخت خود نیست؟  

حتما شما بازهم با من هم عقیده ایید که آگاهی خود، بهترین راه شناخت آفریدگار هستی است.  

برای شناخت حقیقی خود ،ابتدا باید تضادها را از بین برد. لاعلاج می پرسید منظور از تضاد جیست؟ تضاد یعنی تمامی آنچه که شما درمورد خود ، دنیای اطرافتان و خداوند آفاق از طریق خانواده و دوستان و معلمان و راهنایان صفت در زندگی آموخته ایید، با آنچه که واقعا هستید. یعنی شما احساس باده کنید این پیشه یا آن کار را باید انجام بدهید، فلان کار درست یا غلط است ، بیان این احساس درست و آن یکی نادرست است ،صرفا بخاطر آموزه هایی که از دوران کودکی تا به حال از شخصیت ها و محیط اطرافتان کسب کرده ایید در حالیکه شما باورها و اعتقادات و احساسات مربوط به خود را دارید و این باعث می شود بعضا کارهایی را انجام دهید که احساس خوبی را به شما القا نمی کنند و نتیجه این می شود که شما زندگی دوگانه ایی را تجربه کنید.  

به این ترتیب ار شما قصد شناخت خود را دارید باید تمام متعلقات و باورهای گذشته خود را رها کنید و از قضاوت درباره خود دست بردارید و با نگاهی جدید به اندر خود بنگرید. لازم است بدانید در راه آگاهی خود نیازی به پیروی از ایدئولوژی و آیین خاصی ندارید. ،چون در صورتیکه شما به سمت دنبال جاده شناختی در بیرون از خویش باشید صرفا روش پیگیری از دیگران را در پیش گرفته ایید ودر واقع می خواهید دیگری به شما بگوید چه باید و چه نباید انجام بدهید که با این اوصاف شما باز هم با تقلید از راه و روش دیگران از شناخت خود ناتوان می مانید.

پشت بیایید روز خود را حرف پشت سر نهادن همه خاطرات گذشته آغاز کرده و برای نخستین مرتبه به درک خود نائل شویم.  

یکی از دلایلی که اسم آگاهی ما از خودمان می شود این است که اگر از مکتب و مقام و مرید خاصی پیروی نکنیم احساس تنهایی به سراغمان می آید و این همان چیزی است که ازش وحشت داریم!  

زیرا  فقط در اعتزال است که حرف خود واقعییمان روبرو می شویم و در می یابیم که تا چه اندازه توخالی ، گنگ ، نادان و،گنهکار و،مضطرب و دست دوم هستیم. بهترین راهکار این است که اجازه این رویارویی را به خود داده و از آن انهزام نکنید ،چون فرار برابر با آغاز ترس است. بایست به ذکر است که آگاهی خود از طریق جمع آوری اطلاعات با درک خویش متفاوت است. چون اطلاعات بدست آمده درباب خود مربوط به پیش است و ذهنی که درگیر گذشته باشد اندوهگین ناراحت می شود. حال آنکه درک واقعی خویش در زمان اسم اتفاق می افتد و این بایسته رهایی از هرآنچه است که در گذشته در مورد خود  ، ملیت ، قومیت ، سنت ، مذهب ، زبان و فرهنگ آموخته اییم. تا زمانیکه فرد پایبند قیود و شروط باستانی است واکنش هایش ایضاً به همان نسبت به هر مسئله ایی شرطی است. در اینجا سوالی بااهمیت سابق می آید اینکه شما تا چه حد انسان شرطی هستید؟ شرطی صیرورت یعنی اجرا یک رفتار طبق عادت و آموخته های پیشین بدون درک واقعی آن.    
 تشویش ها و ناراحتی ها نشانه ایی از شرطی صیرورت هستند. به سمت طور مانند اگر به شما درخت بلوطی را نشان دهند و از شما بپرسند که نام این درخت چیست؟ بدون درنگ پاسخ باده دهید: درخت بلوط. در حالیکه پاسخ شما صرفا بخاطر تصاویری است که از قبل از این دار در ذهنتان نقش بسته و در واقع شما هیچ شناختی انتساب به این درخت ندارید ،زیرا برای رهایی از شرطی شدن فقط دیدن کافی نیست ،باید با تمام وجود درخت را لمس کرد. ار شما بتوانید در خود توانایی را ابداع کرده که تمامی توجه خود را به شرطی شدن خویش معطوف کنید در خواهید یافت که با رها شدن ذهنتان از گذشته خود کاملا ذهنتان آزاد شده و مسئله شرطی شدن در شما به طور کامل حل خواهد شد.  

برای رسید ن به این بااهمیت باید باهوش بود و تمام توجه خود را به خویشتن خویش جلب کرد. لازم است بدانید با اینکه لغت توجه و مرکزیت همواره در کنار هم و بعضا مترادف با هم بکار می روند اما از لحاظ معنایی بسیار با هم متفاوت هستند. تمرکز به معنای حذف است حال آنکه توجه یک احتیاط تام است. آدم هشیار پیوسته در زمان حال زندگی می کند و تنها چیزی که برای او معنا پیدا می کند این است : چیزی که هستم. درصورتیکه اگر اسیر قیود و پیمان های پیش خود باشید مدام خود را با اشخاص و چیزهای بیرون از خویش مقایسه کرده و باعث ایجاد تضاد می شوید. این تضاد ذهن را درگیر کرده و توانایی شناخت خویش را از ما می گیرد. باب نتیجه از بهر جلوگیری از این پیشامد باید درهای روشن بینی و بصیرت را از طریق هشیاری و توجه هر روزه و دائمی به خویش باز کنیم.

یکی از مسائل مهمی که ما در زندگی نسبت به سمت آن شرطی شده اییم ادراک لذت است. همه ما از اوقات کودکی با این حس به احسان آشنا شده اییم. الگو : احساس التذاذ نفسانی و،جنسی و،لذت کمک به دیگران ، لذت تجربه بیشتر....  

بنابراین لازم است به سمت طور دقیق به بررسی این احساس بپردازیم زیرا حرف دقت و توجه کافی درمی یابید که یافتن لذت وسپس تغذیه و تداوم بخشیدن به خواسته ایی که باعث القای این حس در وجودتان شده بعد از مدت زمانی هدف والای زندگی شما خواهد شد هدفی که بدون دستیابی به آن زندگیتان پوچ و بی معنی است. حتما باده پرسید برای‌چه نباید زندگی خود را بر پایه این حس هدایت کنیم؟  

برای‌اینکه که التذاذ همیشه رنج ،اندوه ، خشونت و ناراحتی ، ناشی از ترس را بوجود می آورد. ترس نرسیدن و زوال آزمایش مجدد حس لذت! برای درک بهتر این مسئله به سمت این مثال تدقیق فرمایید : فرض کنید چند سال پیش مسافرتی به یکی از سواحل زیبای دریای مدیترانه داشته ایید و از گذراندن تعطیلات خود در آن مکان زیبا احساس شور و شادی بسیار کرده ایید. بعد از تتمیم تعطیلات و اعاده آن شادی و شور به احساس لذت تبدیل می شود. شما از ثانیه به بعد تمام وقت و انرژی خویش را صرف محیا کردن شرایطی می نمایید که آن خاطره را تکرار کنید وبا تمرکز روی آن موضوع غرق در گذشته خود شده و زمان حال و موقعیت های خوب آن را از دست می دهید وباعث ایجاد مجدد تضاد می گردیید که ذهن را درگیر کرده و موجب اتلاف انرژی شما شده وتوانایی توجه به حال و درک شرایط و موقعیت های فعلی شما را گرفته و شما را از شناخت خود باز می دارد! بایست به سمت یادآوری است که زندگی کردن در زمان حال یک دریافت آنی زیبا و شادی عظیم است، بدون جستجو و کسب لذت از آن.  

حال که تفاوت بین عاطفه شادی شور و نشاط و حس لذت را دریافتیم وقت آن رسیده که با یکی دیگر از حس هایی که نسبت به آن شرطی شده اییم روبرو شویم :احساس ترس...  

اضطراب یکی از مهمترین مسائل باب زندگی هر فرد است. درونی که همواره باده ترسد در تضاد وسردرگمی به سر می برد و بنابراین پرخاشگر و مهاجم می شود. آیا تا به سمت حال به این سوژه اندیشیده ایید که چه چیز باعث القا حس ترس در شما می شود؟ مطمئنا طوماری بزرگ از اشخاص ، حیوانات و مسائلی که باعث اضطراب در شما باده شوند را آماده کرده ایید. اما آیا از خود پرسیده ایید در همین آن که هیچکدام از این عوامل وجود ندارند چاه دلیلی برای ترسیدن وجود دارد؟ در واقع ار خوب امعان کنید در زمان حال هیچ علتی برای ترس وجود ندارد. ترس شما پیوسته مرتبط به اتفاقات گذشته یا آینده است. مثلا اگر شما در دوران تردد از خیابان دچار ثانحه تصادف شده اییدهمیشه به هنگام عبور مجدد از خیابان به خود می گویید : مواظب باش آن اتفاق تکرار نشود. اسم آنکه ثانحه تصادف مرتبط به زمان گذشته بوده و بنابراین ترس شما در این زمان غیر منطقی است. پس ار شما قادر باشید باب زمان حال زندگی کنید دیگر هیچ ترسی نخواهید داشت. شما با تعیش در زمان حال و رها کردن ذهن از گذشته ها باقدرت به شناخت خود هستید و زمانیکه به شناخت حقیقی خویش نائل شدید متوجه می شوید که ترس جزئی از وجود شما است. به سمت زبان آسان تر تا وقتیکه شما نفس می کشید و زندگی می کنید احساس ترس وجود دارد حال آنکه در صورت نبود شما در حالیکه تمام عواملی که حس ترس را به شما القا می کردند وجود دارند ، دیگر ترسی وجود ندارد. اگر به قید این‌سان شناختی ید پیدا کنید خواهید دید که تمام ترس هایتان به پایان می رسد.  

مسئله دیگری که در ایدون بایست به ذکر است مسئله زمان است . آدم ها همواره فکر می کنند تمامی تغییرات باب خودشان به مرور زمان و کم کم پدید می آید در حالیکه اگر خطری برایشان پدید آید عکس العمل آنی و در لحظه خواهد بود ودر این شرایط ، زمان ناپدید می شود. انسان زمان را به گذشته و حال و آتی تقسیم می کند این در اسم است که فاصله  ی زمانی ایجاد شده بین این تقسیم بندی باعث تداوم ترس واندوه به علت تجربیاتی که در گذشته برایش اتفاق افتاده و فرار از مشکلاتی که در آینده اتفاق می افتد می شودو در نتیجه فرد برده زمان شده و از زندگی در حال خود هیچ لذتی نمی برد در حالیکه زندگی در حال معنی پیدا می کند. فرد با زندگی در گذشته خویش و یا فکر به آینده باعث ایجاد تضادی در ذهن باده شود. این اختلاف خود به سمت طوریکه قبلا گفته شده ذهن را درگیر کرده و باعث اتلاف انرژی می شود. الگو حسرت از ید دادن چیزی که دیگر نیست.  

بعد از درک بخش زمان بهتر است به بررسی یکی دیگر از مشکلات بسیاری از انسان ها بپردازییم : مسئله مرگ. همه ضمیر اول شخص جمع در تعیش بارها با واژه مرگ روبرو شده اییم و ممکن است دوستان و عزیزانمان را نیز از دست داده باشیم. لیک تا به حال حرف خود فکر کرده ایید چرا با شنیدن این واژه دچار هراس و ترس می شوید؟ علت آن عدم شناخت حقیقی مرگ است . اگر مایلید ارتحال را به سمت طور حقیقی بشناسید باید تمامی بینش های غلط خود را درباره این مسئله که بر گرفته از باورها و اعتقادات غلط است کنار بگذارید. عدم شناخت ارتحال باعث القای ادراک ترحم به خویش یا اضطراب و ترس و در نتیجه ایجاد تضاد و اتلاف انرژی می شود. درصورتیکه مرگ را به درستی لمس کنید به سمت این نتیجه می ورود که مردن عین زندگی کردن و زندگی کردن عین مرگ است. مرگ در واقع یعنی اسم و وداع کردن ،با قید متعلقات و باورها و دانسته ها... بنابر این اگر می خواهید به سمت آگاهی واقعی خود دست پیدا کنید باید هر لحظه بمیرید به این معنی که با هرآنچه مانع زندگی در حال می شود وداع کنید و اگر بتوانید این عمل را انجام دهید توانسته اید ذهن خود را رها کنید و ذهنی که رها باشد فارغ از سن و سال شاداب و پر انرژی و جوان است.  

بعد از درک مسائل فرموده شده بهتر است کمی دقیق تر به خود بنگریم و مفاهیمی عمیق تر را مورد بررسی قرار دهیم مفهومی چون عشق. عشق یعنی رهایی از خویشتن خویش . برای‌چه که تا زمانیکه حس ارتباط وجود دارد ترس ، اضطراب ،حسادت واحساس گناه وجود دارد و این امر باعث ایجاد تناقض و تضاد می شود در حالیکه در عشق هیچ تضاد و تناقضی وجود ندارد. سوژه بعدی باب رابطه با عشق این  است که آیا عشق مسولیت و وظیفه است؟ باید گفت احساس وظیفه عشق تلف ،زیرا حرف زمانی که فرد بر اساس احساس وظیفه کاری انجام می دهد به آن عشق نمی ورزد. ببنابراین در عشق احساس وظیفه و مسولیت بود ندارد. عشق یعنی ماورای اندیشه و زمان تحرک کردن ،به این معنا که ماورای غم و اندوه رفتن و رها یی ذهن از تمامی این مسائل.  

زمانیکه ذهن رها و آزاد باشد و ماورای خود حرکت آهسته و از تمام دانسته ها آزاد گشته وحتی از بهر لحظاتی هر چند کوتاه خود را قضاوت نکند می تواند با خدای خود یکی شود واین معنای واقعی عشق است . آزاد صیرورت از خویشتن خویش و یکی شدن با ذات اقدس خداوند. برای رها صیرورت از خویش و رسیدن به چنین شناختی باید ذهن را از هر آنچه که در آن است تهی کرد. تهی از تمام تصاویری که به سمت صورت شرطی باب آن شکل گرفته است. زیرا بود این تصاویر باعث زوال شناخت واقعی انسان نسبت به خود ویا هر موضوع دیگر گشته و این خود باعث ایجاد تضاد و تناقض می شود.  

پس از بهر آمدن به این مرحله باید توجه کامل داشت. توجهی که با رویت متفاوت است. رویت سود ، تعدادی تصاویر ذهنی ایجاد می کند که باعث ایجاد فاصله زمانی بین فرد و مشاهده شونده می شود و این فاصله ی زمانی یعنی همان تضاد که ذهن را درگیر کرده و مانع شناخت حقیقی می گردد. بنابراین برای از آشکار بردن اختلاف و تناقض باید فاصله را از میان برد و با از میان برداشتن این فاصله است که مشاهده گر و مشاهده شونده یکی می شوند.  

احتمالا با خواندن این مطالب تا به سمت اینجا بخواهید برای  درک بهتر درباره آن ها فکر کنید. ار قصد این کار را دارید باید از شما بخواهم دست نگهدارید! چرا که تفکر یا فکر آلبوم ی تصاویر و قضاوت ها و نظرات و بینش هایی است که همگی متعلق به پیش اند حال آنکه شناخت واقعی در زمان حال با توجه کامل اتفاق می افتد!  

شاید هم با خواندن این مطالب آرمان های تازه ایی از بهر عمل کردن و به طبع آن تغییر شرایط فعلی زندگی به ذهنتان خطور کرده باشد. بنابراین لازم است شما را آگاه سازم که ایده ایضاً بسان فکر در زمان حال معنا و مفهومی پیدا نمی کند ،ایده مربوط به زمان گذشته است حال آنکه عمل یعنی اتفاقی که به صورت آنی رخ می دهد. در واقع انسان همواره به خاط ترس از عمل کردن  ،ایده پردازی می کند. بین ایده و عمل به علت بود همین ترس فاصله زمانی ایجاد می شود وایجاد فاصله یعنی باز هم اختلاف و تناقض و اینچنین ذهنی باز هم درگیر گذشته است.  

پشت از بیان تفاوت میان استدلال و توجه و ایده و عمل بهتر است به بحث اصلی خود یعنی شناخت خویشتن خویش و در اصل همان حاکم هستی بخش برگردیم. به نظر شما آیا درست است که بگوییم : من حاکم (خدا) را قبول دارم و باب عین حال می خواهم او را بشناسم؟ مطمئنا جواب شما بازهم منفی است ،زیرا نمی توان قبل از شناخت کسی الا چیزی آن را قبول کرد. برای شناخت حقیقی آغاز باید حاکم را نفی کرد و بعد از نفی آن با ذهنی رها از تمام ایدئولوژی ها و مکتب ها و تعصبات قومی و مذهبی به شناخت حقیقی آن پرداخت.  
 در قید این‌سان زمانی است که فرد نیاز دارد هر نهار بمیرد تا ذهنی رها و آزاد داشته باشد و بتواند به شناخت قلبی برسد. می شود از این اثر معنای مراقبه رانیز استنباط کرد. مراقبه یعنی ظهور ذهن. یعنی شناخت ظریف بدون قضاوت و دقیقا لحظه ایی که تک به این مرحله برسد عشق شکوفا می شود ،یعنی زمانییکه مشاهده گر غایب است و با مشاهده شونده یکی می شود و فرد به شهود عینی می رسد.  

بعضا ممکن است تصور کنند که از بهر رسیدن به چنین مرحله ایی می استطاعت از تجربیات انسان های بزرگ استفاده کرد اما باید گفت : این افراد سخت در اشتباه هستند ،زیرا تجربه متعلق به امری است که در زمان گذشته اتفاق افتاده است و در نتیجه آن تصویری در ذهن ایجاد شده بنابراین واژه تجربه جدید بی معنا است چون یک چیز نمی تواند درحالیکه متعلق به گذشته است ،جدید نیز باشد. این که اختصاصی بگوید من از تجربیات خود الا دیگران استفاده میکنم به این معنا است که این فرد مجددا شرطی شده است و این به معنای ایجاد فاصله و تضاد و آشفتگی ذهنی است.  

ازاین‌رو از بهر داشتن ذهنی آرام و در نتیجه دست یابی به شناخت حقیقی زندگی خود و خدای خویش از همین لحظه هر روز بمیرید تا با ایجاد فضای خالی در ذهنتان اجازه دریافت الهاماتی را که خداوند هستی بخش برای زندگی بهتر از طریق کائنات در اختیارتان می گذارد را داشته باشید.  

در پایان بایست دیدم برای ادراک بهتر مطالب خلاصه شده کتاب که سعی کردم آن ها را به زبان بسیار ساده و عامیانه بیان کنم تا تمامی خوانندگان علاقمند و مشتاق به ایجاد تحول در خود و در نتیجه زندگیشان قادر به فهم کامل آن باشند ،متن ذیل را به آن اضافه نمایم.  

گفتم : خدایا از همه دلگیرم          گفت : حتی از خود ؟  
گفتم : خدایا دلم را ربودند            گفت : پیش از خود ؟  
گفتم : خدایا چقدر دوری              گفت : تو الا من ؟
گفتم : خدایا تنهاترینم                  گفت : پس خود ؟  
گفتم : خدایا کمک خواستم           گفت : از غیر از خود ؟  
گفتم : خدایا دوستت دارم             گفت : بیش از من ؟ 
گفتم : خدایا اینقدر نگو من !        گفت : من حرف هستم و تو من...

کتاب تکنیک رهایی ذهن


» :: تذکره تکنیک رهایی خرد

کتاب حقیقی تکنیک رهایی خرد (ای اف تی)

ای اف تی در بسیاری از کشورها در تمام آفاق به کار می رود. ای اف تی را در بیمارستان ها، مراکز روان درمانی، میادین ورزشی، رایزنی های کسب و کار، خانواده ها و بسیاری مراکز دیگر مناسبت استفاده قرار می دهند. لابد باده پرسید که ایا اف تی چیست و چرا تا بدین اندازه محبوب می باشد؟

ای اف تی راه کاملاً جدیدی از بهر خلاصی از خاطرات احساسی پدید آورده است. حتی باب قید دقیقه ی نخستین استفاده از آن
هم احتمالاً خواهید دید که شدت ناراحتی ناشی از خاطرات ناگوار به تعجیل کاهش می یابد. تحقیقات علمی متعددی درباره ی استعمال
ای اف تی بر چهر افسردگی، آشوب و سایر مشکلات روان شناختی انجام شده و نشان داده اند که کسانی که از ایا اف تی بهره باده جویند به سرعت و اغلب ظرف چند جلسه بهبودی آشکار می نمایند.

تاثیر ایا اف تی باب درمان اختلال تنشی ناشی از خاطرات ناگوار (پی تی اس دی 1) بیش از هر مشکل دیگری نشان داده شده
است.