گوگل مارکت

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

گوگل مارکت

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

رمان جام جهانی در جوادیه


» :: افسانه پیاله جهانی در جوادیه
رمان جام عالمگیر باب جوادیه رمانی بسیار زیبا است که در برنامه خندوانه نیز معرفی شده است پیشنهاد میکنم اگر این رمان را نخوانده اید حتما در اولین فرصت آن را بخوانید

طنین


» :: طنین
قصه ضمیر اول شخص جمع افسانه دختریه که مثل خیلی از دخترهای اطراف ماست.شاید مثل خیلی از خود ضمیر اول شخص جمع کسی که خیلی جاها دیدیمشون و دوستشون داریم سادگیشون چهره ، رو راستیشون رو ، همونهایی که از اینکه روی زمین خاکی بشینن ترسی ندارن و دلشون می خواد بوی انسان داشته باشن …
دختر افسانه ما دختر شاه پریون تلف نمی خواد هم باشه اما می خواد دنیا رو با دستهای خودش بسازه ، آرزوهای ارجمند داره ، ایده اولاد گراست و می خواد اصول اخلاقی تعیش رو خودش بسازه …
لیک قبل از اینکه به خودش بیاد بشخصه رو در وسط مرداب گناه مبینه …

20کتاب رمان منتخب بسیار جذاب


» :: 20کتاب رمان منتخب بسیار جذاب
لیست رمان های این پکیج عبارتند از:
11دقیقه، طعمه، عینک طلایی، کافکا، واکسی، بزم فرخنده، خواستگاری، خرمگس، معنای زندگی، استادان زندگی، کچل همزه، اقاجولو، اندره ژید، آن و بازدم، زنان بدون مدان، سوداگر، شما چیزی... ، 24ساعت در خواب و...، بحرالعلوم، آرش حجازی

از مطالعه رمان های این آلبوم قطعا التذاذ خواهید برد.

رمان نایت ساید


» :: افسانه نایت ساید
اسم خود جان تیلوره . یه کاراگاه خضوصی که بیشتر توی اقبال تار منطقه ی تاریک - روشن کار میکنم . نایت ساید قلب مریض ، اسرارآمیز و جادوییه لندنه . جایی که خدایان و اهریمنان می رن تا معاملاتی رو انجام بدن و لذت هایی چهره بدست بیارن که هیج جای دیگه نمیتونن . من چیزها رو پیدا میکنم این یک هدیس . و گاهی ..... و گاهی اونا منو پیدا میکنن

کتاب یکی باش


» :: کتاب یکی باش
هوا خیلی سرد بود . داشتم از پادرد باده آدم . فقط باده خواستم زودتر برسم خونه . بارون تر خسیم کرده بود . حرف رسیدم صد بار به خودم گفتم آخه بنت تو که فهمیدی آتمسفر ابریه برای‌چه رفتی مرکز شهر ؟! برق‌آسا کلید چهره از کیفم درآوردم . به ساعتم نگاهی کردم . هشت و نیم شام بود . در رو باز کردم . توی هال که رسیدم مامانم رو دیدم که آشفته نشسته و با رویت من که خیس آب بودم مثل برق به طرفم اومد . اولاش قربون صدقم رفت ، ولی یهو کانالش عوض شد و کلی سرم انصاف کشید که چرا دیر کردم ؟!!!! رفت حرف آشپزخونه و آبادی دقیقه بعد حرف یه لیوان شیر داغ اومد طرفم . خیلی خسته بودم . لیوان چهره گرفتم و رفتم طبقه بالا حرف لباسامو درآرم . به اتاقم که رسیدم یه ادراک هیجان خاصی داشتم . نمیدونم چرا ؟! بعد عوض اجرا کردن لباسم کنار پنجره نشستم و زل زدم به آسمون . من عاشق آسمون و اختر هاشم . یهو باب اتاقم قید اسم شد……. برای دانلود تذکره رمان یکی باش با ما همراه باشید .